وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

روزهای سپید من پارت ۴

1400/10/30 21:06
نویسنده : سایه
219 بازدید
اشتراک گذاری

سایه خسته بود و نمی توانست متظاهر کننده ی خوبی باشد ، به همین دلیل به سمت بیرون رفت تا حالش عوض شود.
حال همه خوب بود ، اما این وسط یک مشکل بزرگ وجود داشت.
درد بدی به سراغ سایه آمده بود .... دست راستش بی حس و قلبش تیر می‌کشید...
خودش پزشک بود و می‌دانست چه اتفاقی افتاده..
اگر آنروز طلسم به صورت غیر مستقیم به دستش نمی خورد و اشعه های سبز رنگ آن طلسم نصفه نیمه از رگ دست سایه به قلبش نمی‌رسید ، سایه اینچنین شکسته نمیشد.
اما.... اگر خورده بود؟
او حتما مرده بود.
اشک های سایه تا نیمه سرازیر شده بود که ناگهان حضور کسی را حس کرد .
رفت و از ماشین کیفش را برداشت تا بهانه ای برای غیبت طولانی اش داشته باشد.
همانطور که داشت دنبال کیفش می‌گشت با دیدن چیزی غرق در خاطره ای جدید شد.
اوایل اما با نفرتی که از سایه داشت ، سعی داشت به بهانه ای به او نزدیک شود ، اما سایه تا به حال که به هیچ وجه چنین اجازه ای را به او نداده بود.
_پدربزرگ حتما میاد که؟
مادر برای بار صدم :
+آره . آره . آره
_و اگه نیاد چی ؟
+سایه !
_خب یکم استرس دارم!
این سایه بود که از پشت پیانو در حالی که داشت آنرا کوک می‌کرد با مادر که در آنسوی خانه پشت قفسه کتاب‌ها بود داشت حرف می‌زد.
اما کنجکاو روی صندلی پیانو نشست .
+چیکار میکنی؟
_نمی‌بینی؟ خب دارم کوکش میکنم.
+چجوری؟
_ کار خاصی نداره فقط اول باید از اولین گام که گام ماژور هست شروع کنی بعد ....
+سایه من کی از اینا سر در میارم؟
سایه پیچی به لبش داد و به کار خودش ادامه داد.
پدر از پشت سایه ظاهر شد و گفت :
+ نبینم دختر عزیزم ، این بانوی موسیقیدان نازنین آشفته باشه که غمگین میشم!
سپس گل سرخ زیبایی را روی پیانو گذاشت و بی توجه به اما به سمت مامان خانم رفت :
+سلام علیکم بانو !
خسته نباشید
سپس دسته گل بیایی رابه مامان خانم داد.
اما بلند شد و رفت بالا ، اعصابش در هم بود.
پدر در حالی که نگاهش به پشت سر اما بود گفت :
+باز چیشده؟
سایه شانه هایش بالا داد.

سوال :

۱_ به نظرتون سایه چرا دائم نگران و عصیبه؟

۲_آیا سایه بانوی نویسنده معرفی نامه اعضای قرارگاه را یادش رفته؟

۳_ به نظر شما چرا اما رو مخ سایه است؟

۴_خونه ی سایه اشون (با همون پیانو و کتابخانه ی بلند و... گلخانه ی زیبا در پشت حیاط خلوت...) رو چطور تصور میکنید؟

۵_قیافه شخصیت ها چطور تو ذهنتونه؟

۶_ دوست دارید پایانش چطور باشه؟

۷_ رمان رو چطور ادامه بدم؟ طنز ، درام ، خانوادگی، ماجراجویی و....؟

تو کامنتا بزارید؟😇😇😇😊😊😊😊

پسندها (4)

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد