امروز یکی در همینجا به یادم انداخت چقدر بچگی نکرده ام ، چقدر نخندیده ام و آنقدر که در تفکر بزرگ شدنم غرق شدم که از شنیدن سال تولدم هراس داشتم! آنقدر فلسفه خوانده ام آنقدر موسیقی های کلاسیک و کتاب و رمان و هزار و یک چیز مضخرف در ذهنم فرو کرده ام که کودک وقت شناس درونم ساعت شیطنتش را گم کرده... حالا در آیینه ، شخصی میبینم که هنوز منتظر است عروسک خرسی صورتیش را پیدا کند و کلی لاک رنگ و وارنگ به ناخن هایش بخوراند شاید این بزرگ پردازی ها و هزاران درد از امثال اینها از تاثیرات عالی رسانه ها است .... راستی ، گردن رسانه نندازیم ، چه شد که از کارتون میکی موس و کریسمس با گوفی رسیدم به نقد سریال های عجیب و غریب؟ چه شد ؟ تقصیر ...