وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

سایه حرف دارد

سایه حرف ها دارد ، در مقابل او دفتریست ..اما میل به در اینجا ماندن دارد  سایه تنها نیست خدا را دارد ... خدا داشتن یعنی همه را باهم داری ....مهر ، محبت ، صفا ، صمیمیت ، خلوص و عشق واقعی  حسن خدا داشتن در این است که این حس مالکیت نسبت به عشق او چنان قوی است که میخواهی به یکباره همه را به نزد او ببری و به انها بگویی معشوق زمینی و اسمانی و ملکوتی و هرچه در ذهن و دل می پنداشتید.. من برایتان والاتر ، پاکیزه تر ، مهر افزون تر و خالص تر و یکدل و یکرنگ تر از آن یافته ام.. او سالها بود مرا داشته بود ..پیش از زمینی بودنم و من سالهاست او را نداشتم .. بعد از زمینی شدنم .. او برایم  معشوق نبود ، عاشق بود..که پابه پای من ماند&n...
15 تير 1402

من صحبت میکنم.

به نام ایزد یکتا هستی بخش  نیکی کنیم و نیکی را پاس بداریم و نیک زندگی کنیم و نیک نام باشیم و نام دیگران را نیک بداریم و نیک زندگانی کنیم تا آنجا که به مرگ برویم و نیک نام به خواب ابدی برویم .. این سخنی است که شما را بدآن سفارش میکنم بانو سایه هستم  احوال شما ؟ روز و روزگاراتان شاد و بر وفق مراد و ایام به کام و شیرینی اش به جان  بنده ۲۴ تعطیل و انشاالله در آینده سیر مفصل و کامل ایام امتحانات به شرح داده  و نیم نمره فیزیکی ماجرای من و مهنا است را کامل تعریف خواهم کرد. بدرود و در پناه ایزد توانگر یکتا به شادی و خوشی
28 خرداد 1402

اشک اشک اشک اشک ، سرانجام بی پایان حال من ، اینبار نه برای درد ، بلکه برای ریختن قطرات خوشبختی بر روی زمین خشک گونه هایم...

برای خودش...

برای من.. من عزیز زیبای قشنگ مغرور خاص!... اینروزها درگیرم! درگیر موسیقی ، شعر ، متن و از همه مهمتر درگیر صادقانه زیستن.. ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ صادقانه زیستن چیست؟ اگر برای شادی خودت و عزیزانت تلاش بکنی اگر بر تو مسئولیتی واگذار شد آنرا برای خوشحالی خداوند ، خودت و فرد محول کرده آنرا درست و با تمام توان انجام بدهی  هرروز را به طور تازه  و متفاوتی بگذرانی و هیچگاه از لحظات زندگیت برای صرف غم پوچ در حالی که کلی فرصت برای شادی هست  ،استفاده نکنی و هرگز از کمک کردن به همنوع...
29 شهريور 1401

لالایی

از بچگی عاشق جاده و مسیرش بودم.... صدای ماشین برایم همچون لالایی بود ... در خیالم داستانی بود که هرشب و هرروز مرور میشد  جاده گیسوان دختری بود که کوه عاشق آن شده بود.. اما کوه عاشقی سرسخت مثل زمین داشت که نمیخواست معشوقش سهم کس دیگری شود .. پس اورا محکوم کرده بود تا روزی که از جنس زمین شود بر سینه اش بماند و بماند کوه از این دوری خسته بود دختر گیسو کمند قصه ها برای عاشقش گیسوانش را فدا کرد.. انداخت به زیر پای رهگذارن تا از آن عبور کنند و از او برای مجنونش بگویند... تمام کودکیم در میان این خیال پردازی گرفت .. ای وای کوه برفی شده.. امشب عروسی زمین و کوه است.. نقل می ریزند.. موهای دخترک خیس و کثی...
16 شهريور 1401

به این هنرمند خسته نباشید نمیگویید؟

یه روزی یه دختر

یه روزی یه دختر لبش باز میشه به خنده  دلش صاف میشه مثل یک پرنده  چشاش میت میشه با آواز پرنده  دلش شاد میشه و از ته دل میخنده  اون داره رویای های دوری  که میخواد یک کمی صبوری  اما دختر خیلی عجوله  ریزه میزه و خیلی فضوله  می‌ترسه نشه رویای بزرگش یه وقت باعث شکوفایی و رشدش اما نمیدونه چند وقت پیشا  خدا زده مهر قبولی به این رویا ها پ.ن بیاید تو کامنتا صحبت کنیم🙂
17 تير 1401

دید که رسوا شد ، دلم

دیدی که رسوا شد دلم؛ غرق تمنا شد دلم دیدی که من با این دلِ بی آرزو عاشق شدم! با آن همه آزادگی؛ بر زلف او عاشق شدم ای وای اگر صیاد من؛ غافل شود از یادِ من… قدرم نداند…. فریاد اگر از کوی خود؛ وز رشته ی گیسوی خود بازم رهاند دیدی که رسوا شد دلم؛ غرق تمنا شد دلم در پیش بی دردان؛ چرا فریاد بی حاصل کنم؟! گر شکوه ای دارم ز دل؛ با یار صاحبدل کنم وای ز دردی که درمان ندارد… فتادم به راهی، که پایان ندارد از گل شنیدم بوی او؛ مستانه رفتم سوی او تا چون غبارِ کوی او؛ در کوی جان منزل کند وای ز دردی که درمان ندارد! فتادم به راهی؛ که پایان ندارد! دیدی که رسوا شد دلم؛ غرق تمنا شد دلم دیدی که در گ...
2 تير 1401
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد