وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

سایه حرف دارد

سایه حرف ها دارد ، در مقابل او دفتریست ..اما میل به در اینجا ماندن دارد  سایه تنها نیست خدا را دارد ... خدا داشتن یعنی همه را باهم داری ....مهر ، محبت ، صفا ، صمیمیت ، خلوص و عشق واقعی  حسن خدا داشتن در این است که این حس مالکیت نسبت به عشق او چنان قوی است که میخواهی به یکباره همه را به نزد او ببری و به انها بگویی معشوق زمینی و اسمانی و ملکوتی و هرچه در ذهن و دل می پنداشتید.. من برایتان والاتر ، پاکیزه تر ، مهر افزون تر و خالص تر و یکدل و یکرنگ تر از آن یافته ام.. او سالها بود مرا داشته بود ..پیش از زمینی بودنم و من سالهاست او را نداشتم .. بعد از زمینی شدنم .. او برایم  معشوق نبود ، عاشق بود..که پابه پای من ماند&n...
15 تير 1402

آتشی

آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی رحمتی کن کز غمت جان می‌سپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم کی نهی بر سرم پای ای پری، از وفاداری؟ شد تمام اشک من بس در غمت، کرده‌ام زاری نوگلی زیبا بود حُسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی ناپسندیده بود دل شکستن رشتهٔ الفت و یاری گسستن کی کنی ای پری، ترک ستمگری نیز، فکنی نظری آخر به چشم ژاله‌بارم گرچه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم معبود من اندازه دارد هیچ دگر ترحمی نمی‌کنی بر حال زارم جز دمی که بگذرد از چاره کارم دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما ...
9 فروردين 1402

روز ....🙂

لالایی

از بچگی عاشق جاده و مسیرش بودم.... صدای ماشین برایم همچون لالایی بود ... در خیالم داستانی بود که هرشب و هرروز مرور میشد  جاده گیسوان دختری بود که کوه عاشق آن شده بود.. اما کوه عاشقی سرسخت مثل زمین داشت که نمیخواست معشوقش سهم کس دیگری شود .. پس اورا محکوم کرده بود تا روزی که از جنس زمین شود بر سینه اش بماند و بماند کوه از این دوری خسته بود دختر گیسو کمند قصه ها برای عاشقش گیسوانش را فدا کرد.. انداخت به زیر پای رهگذارن تا از آن عبور کنند و از او برای مجنونش بگویند... تمام کودکیم در میان این خیال پردازی گرفت .. ای وای کوه برفی شده.. امشب عروسی زمین و کوه است.. نقل می ریزند.. موهای دخترک خیس و کثی...
16 شهريور 1401

بر گیسویت

بر گیسویت ای جان ، کمتر زن شانه چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه بگشا ز مویت گرهی چند ای مه تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه دل در مویت دارد خانه مجروح گردد چو زنی هر دم شانه مجروح گردد چو زنی هر دم شانه در حلقه مویت بس دل اسیر است بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه بر گیسویت ای جان، کمتر زن شانه چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه بگشا ز مویت گرهی چند ای مه تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه دل در مویت دارد خانه مجروح گردد چو زنی هر دم شانه ...
18 مرداد 1401

تصمیم گرفتم💪🏻

تصمیم گرفتم آدم باشم  وقتی یکی نیاز به تعریف داشت در تمجید از اون کم نزارم  وقتی یکی نیاز به همدردی داشت در همدردی به اون کم نزارم وقتی یکی ناراحت بود خودمو بکشم تا یکم بخنده  وقتی یکی دلش گرفته بود غمشو برطرف کنم  تصمیم گرفتم خوب باشم ، چیزی که از ده ها قرن پیش سبک کردن خودشه  شاد کردن کسی ، خوب کردن حالش سبک بودن نیست ... آدمی که تلاش کنه بقیه حالشون خوب باشه و احساس بهتری نسبت به خودشون پیدا کنن بزار بگن سبک بی سیاسته..... نه برای روز قیامت ... نه برای رضا خدا ... نه برای ثوابای خودم ، برای اینکه روزی بقیه نگن نسل آدم منقرض شده.... تصمیم گرفتم آدم باشم💪🏻🤝🏻 آخه.... خیلی وقته آدمیت از ی...
10 ارديبهشت 1401

اتفاقات اخیر

سلام خوبید؟ اینروزها تمرین صبر و مقاومته ولی از نظر من اصلا اینطور نیست  چشمام داره میسوزه از بی خوابی😩 از روز دوشنبه شروع کنم .... امتحانات شروع شده بود ... ساعت آخر والیبال بازی کردیم موقع یار کشی من قهر کردم رفتم😐💔خودم از حرکتی که زدم خندم گرفت😐 باز اومدم رفتم گروه آرمیتا اینا که قوی تریم .. باز مثل همیشه کلاس دیگه هم اومدن (دبیرشون نیومده بود ) یکی از حرفه ای هاشون میخواست بیاد تو گروه ما که دبیرمون نزاشت😐💔 گفت تو بری اون یکیا هیچ شانسی ندارند 💔💔🥲 ولی اون کوتاه نیومد دوست دیگشو آورد گروه ما 🙂 من مثل همیشه کج میزدم 😂 کلی بهتر از عتیقه خان بود (یکی از بچه های اون گروه که اصلا بازیش یه فیلم طنزه) هر بار زد...
24 فروردين 1401

خونه تکونی

الان که دارم این پست رو مینویسم از سرمای خونه به زیر پتوی گرم و نرم پناه بردم و روی تختم لم دادم و به پنجره خیره شدم  گوشی بابام رو ویبره است و خود بابام با خواهرم قایم موشک بازی می‌کنه🙂👏👏 برنامه دارم تا بعد از نت گردی یکم به درسام برسم🤓 خب از چهارشنبه ۲۵ اسفند شروع میکنیم. مامانم اومد و گفت باید طبقه هارو بریزم بیرون ، پاشو برو اون طبقه ی درهمت رو مرتب کن😐😐😐💔 منم گفتم کاری دیگه ای نیست؟😂 گفت چرا یکم جلو دری ها و... اینا هست باید بشورم 😶 منم گفتم خب بده من ببرم بشورم 🤓🤓🤓 بله مادر من از دوتا جلو دری کل قالیچه های خونه رو داد به من😐😐 منم مثل بچه ی گل کل تاید هارو تموم کردم 🙂 اومدم واتس...
28 اسفند 1400

چهارشنبه سوری

خب خب خب  یکم از حالت تنبلی در اومدم و اومدم واستون خاطره ی چهارشنبه سوری ام رو بزارم خب شب قبلش من داشتم مثل بچه ی خوب برای معلما کارت پستال درست میکردم که یه نگاه به گوشیم گردم و.... بلهههه تعطیل شد😐💔 منم رفتم کلی بازی و آخرش یه نوشیدنی گاز دار با طعم انبه خوردم و خواب  فردا ساعت ۹ صبح پشت خونمون یک ترقه انداختن که قلبم و مغزم و همه داشتن از ترس سکته میزدن!😐💔💔💔 من و خواهرم پاشدیم و من نت وصل کردم که داییم اومد🙂🙂🙂 دیگه یکم با دایی حرف زدیم منم رفتم ترکیب محبوبم رو زدم به رگ ! ساقه طلایی و چای!☺🙂🙂🙂 اومدم نی نی وبلاگ مثل همیشه هیچکس نبود ! بعد رفتم پینترست و بعدش گروه واتساپ کلاسمون!  ...
27 اسفند 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد