وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

شاعر زمان برای همیشه و همواره تا ابد

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

محرمه..بیایید دعا کنیم

حتی اگه روضه هم نرفتید ته دلتون به امام حسین حرفاتونو بگید و دعا هاتونو بگید ..امام حسین همیشه هوای ما رو داره و برای ما دعا میکنه... از همینجا میگم یک دور یاداوری بشه ...  برای مریضایی که منتظر یک معجزه اند  برای بیمارایی که توان ادامه دادن چه از نظر مالی و چه از نظر روحی  برای کسانی که منتظر صدای یک بچه  برای کسانی که تنهان  برای کسانی که خسته اند  برای نیازمندانی که منتظرند  برای کنکوری های نگران و منتظر  برای مردم خوزستان  برای هر کسی که منتظره  و. برای خانواده هامون.. و برای همدیگه ! برای پانیسا برای سانا که کنکوریه برای هلن  ...
28 تير 1402

عکس جشن سایه..

خب تولدم (تولد من و خواهرم) برگزار شد  و عکس میز شام... یکی از ژله ها کهکشانی و کج درست کردم (طبقه هاشو با رنگهای خاص پر کرده بودم ) تو عکس نیست ، یکی هم که کل زحمتم روش بود کلا تو یخچال مونده بود😄😄🌸دوتا الویه هم تزیینش با من بود 😄😄🌸🌸 کیک من. راستی برای ژله بستنی ، لایه هاش باید با ژله الوورا و بستنی ترکیب میشو بعد می ریختم بعد لایه رنگی بعدی تا قاطی نشه ... گلوکز مایع و ژلاتین هم به هر لایه می زدم تا سفت بشه موقع از قالب کنده شدن وا نره ... این پروسه از ظهر یکشنبه تا ۴ صبح دوشنبه (روز تولد) ادامه داشت و من تا خوابیدم ۸ صبح با صدای ظرف و گاز و... توسط مادرم بیدار شدم 😐💔 پ.ن  راستی همکلاسی های من هم بودن ...
6 تير 1402

اشک اشک اشک اشک ، سرانجام بی پایان حال من ، اینبار نه برای درد ، بلکه برای ریختن قطرات خوشبختی بر روی زمین خشک گونه هایم...

خوشبحال من که شما ها رو دارم ، شما هایی که وجودتون صفای بهشتی و سرشتتون از طلاست🌝🌝

خوشبحالم که شما با منید😍🙂 پ.ن گوشه ای محبت های بیکرانه اتون❤️❤️😍 ...
15 آبان 1401

تولد سانای مهربونمون مبارک..

دو روز دیگه تولد یک نی نی وبلاگی هست گه : +ندیدیمش ولی دوستش داریم +یونتانشو بیشتر از همه دوست داریم +عاشق تیکه کلاماشیم و در آخر.... اونو برای همیشه تو قلبمون داریم... تولد سانا مبارک سانای مهربون، تا این لحظه 16 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
7 شهريور 1401

خاطره امروز و دیروز

دیروز : صبح رفتیم دریا و....که نوشتم عصر بعد از کلی استراحت رفتیم پینگ پنگ رو میزی با یه پسر ۵ ساله بازی میکردم😐 اول هی میزاشتم ببره ازم بعد دیدم نه...رجز میخونه منم تو ۶ دور ازش بردم 😄😄😂🙂 بعدش بابام با دوچرخه اومد دنبالم با همکارای مادرم رفتم دوچرخه سواری ، بعدشم شام و دریا.. آسمان همچون نگاه های پر مهر خداوند  ، درخشان و همچون زیبایی مطلق درخشان ، دلم گرفته بود ، انگار مهربانی هایم را گم کرده بودم تا پیشکش ستارگان دوخته شده به آسمان کنم ، اما شاید ، مهربانی اندک من  در مقابل خوبی های بیکران آنها ، هیچ بود.... شب خوش آسمان ! موقع شام با گربه ها ماجرا داشتیم😂😂 صبح ساعت ۱۰ پاشدم رفتم با بابام موتور چهارچرخ سو...
13 مرداد 1401

مسافرت به ساری

سلام! دیروز ظهر اومدیم ساری الان هم روز اولیه که اینجاییم! امروز رفتمدریا همینطور جلو میرفتم که یهو زیر پام خالی شد ، هرچه تقلا کردم ، به موج ها حتی چنگ زدم که نیوفتم ، ولی ....کلا موش ابکشیده شدم ، سوسن خانم (اسم مستعار غارتگر)بنده رو با شن و...مورد فیص قرار داد 😒🤣🤣💔💔🥲 بابامم هم رفت موتور چهار چرخ سوار شد (منم میرم😒😂) الانم اومدیم و قراره عصر با سوسن خانم دوباره گشت بزنم * *خاطره دیروز : دیروز بعد ناهار همه خوابیدن منم با سوسن مهربانم رفتیم بیرون (تو شهرک بودیم) میگفت گمم نکنی و همراهمم میومد 😐😐❤️ رفتیم پارک سوار تاب شدیم و کلی خرابکاری دیگه... و برگشتیم🙂❤️ راستی ، امیدوارم یاس جونم خوب بشه❤️❤️❤️ ...
12 مرداد 1401