وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

محرمه..بیایید دعا کنیم

حتی اگه روضه هم نرفتید ته دلتون به امام حسین حرفاتونو بگید و دعا هاتونو بگید ..امام حسین همیشه هوای ما رو داره و برای ما دعا میکنه... از همینجا میگم یک دور یاداوری بشه ...  برای مریضایی که منتظر یک معجزه اند  برای بیمارایی که توان ادامه دادن چه از نظر مالی و چه از نظر روحی  برای کسانی که منتظر صدای یک بچه  برای کسانی که تنهان  برای کسانی که خسته اند  برای نیازمندانی که منتظرند  برای کنکوری های نگران و منتظر  برای مردم خوزستان  برای هر کسی که منتظره  و. برای خانواده هامون.. و برای همدیگه ! برای پانیسا برای سانا که کنکوریه برای هلن  ...
28 تير 1402

آتشی

آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی رحمتی کن کز غمت جان می‌سپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم کی نهی بر سرم پای ای پری، از وفاداری؟ شد تمام اشک من بس در غمت، کرده‌ام زاری نوگلی زیبا بود حُسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی ناپسندیده بود دل شکستن رشتهٔ الفت و یاری گسستن کی کنی ای پری، ترک ستمگری نیز، فکنی نظری آخر به چشم ژاله‌بارم گرچه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم معبود من اندازه دارد هیچ دگر ترحمی نمی‌کنی بر حال زارم جز دمی که بگذرد از چاره کارم دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما ...
9 فروردين 1402

دل و دماغ پست گذاشتن...

نمیدونم حوصله ی نوشتنم نمیاد وقتی کسی هم نمینویسه یا نمیخونه.... پارسال... سانا بود  آناهید  رها پاسرا  هلن همه پست گذاشتن... الان هیچکس ! ..... اینروزا آهنگ جدیدم نمیاد .. داییم دوتا کتاب برام کادو آورده که واقعا عاشقش شدم حوصله ندارم  دستمم سوخت.....
27 اسفند 1401

روز ....🙂

برای خودش...

برای من.. من عزیز زیبای قشنگ مغرور خاص!... اینروزها درگیرم! درگیر موسیقی ، شعر ، متن و از همه مهمتر درگیر صادقانه زیستن.. ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ صادقانه زیستن چیست؟ اگر برای شادی خودت و عزیزانت تلاش بکنی اگر بر تو مسئولیتی واگذار شد آنرا برای خوشحالی خداوند ، خودت و فرد محول کرده آنرا درست و با تمام توان انجام بدهی  هرروز را به طور تازه  و متفاوتی بگذرانی و هیچگاه از لحظات زندگیت برای صرف غم پوچ در حالی که کلی فرصت برای شادی هست  ،استفاده نکنی و هرگز از کمک کردن به همنوع...
29 شهريور 1401

نویسنده نوشت :

شنبه به مشهد رفتیم و سفری گرم را تجربه کردیم ، البته من هم با امام دلها عهد و میمانی بستم و به شهر خود بازگشتیم. از یکشنبه تا به حال روزهای افتضاحی را در حال تجربه هستم... وی حتی حوصله خویش را ندارد و به اصطلاحی یا خود قهر است. البته ، بهترین خبر ، یعنی قبولی جان جانان رهای مهربان روزش را کمی بهتر ساخت امروز هم متن مینویسد و کلاس والیبال نرفته اما اسپک هایش امتیازی است. ویولنش‌ منتظرش است ... اما حیف است ننویسم اینرا : تعریف میکنند که نوعی از ابراز ناراحتی انسانها ، قهر کردن است .  و نوع شدید آن قهر کردن با خود ! سوال اینجاست ! چطور میشود که کسی حتی با خودش هم قهر کند ؟ وقتی کسی به ظاهرش اهمیت نمیدهد ،...
3 مرداد 1401

یه روزی یه دختر

یه روزی یه دختر لبش باز میشه به خنده  دلش صاف میشه مثل یک پرنده  چشاش میت میشه با آواز پرنده  دلش شاد میشه و از ته دل میخنده  اون داره رویای های دوری  که میخواد یک کمی صبوری  اما دختر خیلی عجوله  ریزه میزه و خیلی فضوله  می‌ترسه نشه رویای بزرگش یه وقت باعث شکوفایی و رشدش اما نمیدونه چند وقت پیشا  خدا زده مهر قبولی به این رویا ها پ.ن بیاید تو کامنتا صحبت کنیم🙂
17 تير 1401

مرد سالخورده ی مهربانم..خاطره سوم

پدر بزرگم مغازه دار بود،  از آن دکان های قشنگ قدیمی داشت که بوی پفک نمکی میداد  تو یخچال البرز قدیمیش ، مر شیشه های پپسی و کانادا و کوکا کولای سیاه بود  ادویه داشت ، شامپو گلنار و تخم مرغی داشت ، صابون گلنار و عروس سبز داشت ، سبد میوه اش پر نوبرانه بود .. بالای یخچال البرزش پر از کیسه های رنگارنگ آبنبات ترش و ابنبات قیچی و یک مدل شکلات سفت بود! دفتر نسیه اش خالی.... آبروی افراد مستمند مهم تر از پول و بدهکاریشان بود ... راستی ! اسم مغازه اش عدالت بود .. مثل کارهایش.. از خانه تا مغازه راهی نبود ، گرچه بیشتر وقت در مسجد نماز میخواند.. یک سال تابستان از خانه اش با دایی رفتم مغازه اش... مثل ...
16 تير 1401
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد