خب خب خب یکم از حالت تنبلی در اومدم و اومدم واستون خاطره ی چهارشنبه سوری ام رو بزارم خب شب قبلش من داشتم مثل بچه ی خوب برای معلما کارت پستال درست میکردم که یه نگاه به گوشیم گردم و.... بلهههه تعطیل شد😐💔 منم رفتم کلی بازی و آخرش یه نوشیدنی گاز دار با طعم انبه خوردم و خواب فردا ساعت ۹ صبح پشت خونمون یک ترقه انداختن که قلبم و مغزم و همه داشتن از ترس سکته میزدن!😐💔💔💔 من و خواهرم پاشدیم و من نت وصل کردم که داییم اومد🙂🙂🙂 دیگه یکم با دایی حرف زدیم منم رفتم ترکیب محبوبم رو زدم به رگ ! ساقه طلایی و چای!☺🙂🙂🙂 اومدم نی نی وبلاگ مثل همیشه هیچکس نبود ! بعد رفتم پینترست و بعدش گروه واتساپ کلاسمون! ...
پنجشنبه پدر عزیزم پیشنهاد داد که برای عوض شدن آب و هوا جمعه بریم گردش به یک جای خاص که خوراک ........ هستش(من😎) ماهم از خدا خواسته قبول کردیم و فرداش زدیم به دل کوه و کمر ، البته با رعایت تمام کرونا (چون فقط خودمون بودیم و ماسک و الکل و........) چون من خودم زیاد موافق سفر نیستم در این دوران ، که البته بیشتر از ۲ ساعت اونجا نبودیم. باورم نمیشه تو شهر ما همچین روستا ها و منطقه های قشنگی باشه (آدم یاده شمال میوفته) البته که هرچی بالاتر میرفتیم شبیه دره تندیس ها (قشم) میشد😍 خلاصه سرتون به درد نیاد.... ببخشید بیشتر از ۱۰۰۰۰ عکس گرفتم که بازهم میفرستم😁 مرورگر شما از پخش کننده پشتیبانی نمیکند رز م...