وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

سوار درخت شدن😐😐

1401/4/17 13:59
نویسنده : سایه
372 بازدید
اشتراک گذاری

تو مدرسه ما یه درخت توت هست و یه درخت که مثل  نردبون میمونه 

من ۳ بار ازش بالا رفتم 😐

 شورانگیز از درخت توت بالا میرفت😐🙌🏻

یبار امتحان عربی بود من خیلی حرص خورده بودم بعد امتحان پریدم بالا 

زود اومدم 

بار دومم همینطور 

بار سوم اخرین امتحان بود و گیر کردم😐

آقا مثل گربه ها همونجا بودم 

یکی از بچه های سال دیگه ای بود خیلی دوستش داشتم 

اومد از ذوق دیدن اون افتادم😐🙌🏻

پسندها (5)

نظرات (21)

مهرسا اسماعیلیمهرسا اسماعیلی
17 تیر 01 14:01
با مزه بود 
سایه
پاسخ
🥲🥲🥲🤣

17 تیر 01 14:11
عجب🙂💔
سایه
پاسخ
بلی ما از ایناییم دیگه😃😃❤

17 تیر 01 14:11
آقا کلا گمونم هرکی با تو باشه پیر نشههه😂🥲
سایه
پاسخ
همه دق میکن جوون مرگ میشن😃❤

17 تیر 01 14:12
تا چیزیت نشد که....🙂
سایه
پاسخ
نه بابا فقط لقب پلنگ مازندران رو گرفتم (مازندرانی نیستما مثل پایتخت لقب گرفتم)

17 تیر 01 14:13
جدی کاش همکلاسیت بودم🙂💓 باهم مدرسه رو به آتیش می&zwnjکشیدیم😂🙌🏿
سایه
پاسخ
آره 🥲🥲🥲🥲
تو مدرسه سرو صدا میکردیم معلم جفتمونو بیرون میکرد🥲🥲

17 تیر 01 14:14
گرسنگی بد دردیست....آقا فکر کنم رو مغزم تاثیر گذاشته باشه چون زیرا دارم هایده گوش میدم😂🥲🙌🏿
سایه
پاسخ
کدوم آهنگشو🥲😐

17 تیر 01 14:15
جات خالی یه بار معلم چندسال پیش دبیر ریاضی بهم نمره نداده بود کل حیاط رو هزار دور با کفش دنبالش کردممممم😂😂😂😂 من دنبال اون بقیه دنبال من:
سایه
پاسخ
من سر کلاس انلاین اواز میخوندم معلممون گفت کیه ، منی که گوشیو بالا پایین میکردم🥲
یه معلم داشتیم صداش شبیه مردا بود بابام میگفت دبیر مرد دارین😅بدبخت برگاش ریخته بود
بعدش..یه دبیر جوون داشتیم اولین سالش بود قبلا تو هنرستان بود رفتار مارو دیده بود برگاش ریخته بود
رو میز ا نانای اصغر و صغری میخوندیم
یبارم براش زبون در اوردم😐

17 تیر 01 14:18
سااااال سااااال این چند سااااال
امسال پارسال پیارسااااال🥲💔

دیوانه_شدم
سایه
پاسخ
هرسال میگیم دریغ از پارسال
من یه شب بابام خواب بود ۳ نصفه شب 
چادر توری مامانمو انداختم جلوم رفتم زیر گوشش میگفتم حالاا لا لای لال لای لا لای لای حالا لای لای لا لا لای لا
بدبخت از خواب پریدو...🥲

17 تیر 01 14:19
فرداشب عروسی دعوتیم....هانیا دوست داره بره ولی من نه: بعد باش «عموم» گفت سانا نمیره توهم نباید بری
حس میکنم بچه داره به خاطر من تباه میشه😂🥲💔
سایه
پاسخ
🥲🥲من اینقدر لباس دارم برا عروسی نامروتا یکی عروسی کنه دیگه🥺🥺

17 تیر 01 14:20
هواپیما باهام قهره راهی برای آشتی پیشنهاد کن که حس تباهیش فلجم کرده😂🥲
سایه
پاسخ
بیا جون کوک اومده خونه🥲

17 تیر 01 14:21
از تو کمد نمیاد بیرون میگم خفه نشه یهو😂🥲
سایه
پاسخ
من خواهرم یبار تو کمد رختخوابا حبس بود همونجا خوابید🥺🥺🥺

17 تیر 01 14:23
من یه بار زنگ گوشی بابامو کرده بودم هایده
بعد وسط جلسه بهش زنگ زدم

سلااااااممممم من به تووووووو😂😂😂💔💔

بقیشو پیش بینی کن خودت....
سایه
پاسخ
فاتحه🥺🥲💔

17 تیر 01 14:24
جون کوک😂😂جررررررررررر😂😂😂😂
میگه باید بنویسی تا آذر همه تکالیفمو حل میکنی با مهر و اثر انگشت وگرنه همینجا میمونم🥲💔
سایه
پاسخ
یوک (بازم تیکه کلام اون اقای مشهدی) بگو همونجا بمون اگه درت اوردم حالا قفلم میکنم خودم میرم عروسی تا چشت درآد

17 تیر 01 14:25
گوشی داداشمو دزد برد😐💔 دلم داره خنک میشه گوشی نداره😂😂😂💔
ولی چون خیلی مظلوم لم داده رو مبل شاید گوشی خودمو بدم بهش🥲💔
سایه
پاسخ
نه ندی

17 تیر 01 14:28
بچه ی خیلی سو استفاده گریه هانیا😂🥲 یه بار همین تهدید و کرد بهش گوش ندادم از اون تو از خودش عکس گرفت استوری کرد زیرشم نوشت «چه حسی داره دختر عموی بدون آب و غذا اینجا زندانیت کنه؟»😐💔
حالا خدارو شکر عمو و زن عموم میدونستن کرم از خودشه نه من بدبخت🥲
سایه
پاسخ
😐👌🏻 بیاد بفرستمش پیش شورانگیز 

17 تیر 01 14:31
فعلا معلوم نیس چه نقشه ای برام داره😐
سایه
پاسخ
بگو اگه نوشتم

17 تیر 01 15:27
چند روز پیش خودمو داشتم زیر پتو خفه میکردم کولر روشن نبود لباس گرمم پوشیده بودم نفسمم بالا نمیومد ولی جون سالم به در بردم😂
سایه
پاسخ
خود آزاری داری؟😐👌🏻
𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪
17 تیر 01 15:40
من حوصلم سر رفته 
مثل همیشه😂
یکشنبه بدبخت میشمم چون مهمون داریم😭همه هستن بچه هاشونم میارن من به مامانم گفتم:
از همین الان دارم بهت میگم اومدن من فقط ستیا و سوگند رو تو اتاقم راه میدم گفته باشم 
غارتگر رو مخ و دوستانش حق آمده در اتاق را ندارند و همینطور بقیه دوستان با تشکر فراوان 😂😐
اتاقمو داغون میکنن اگ بیان
منم رو اتاقم غیرت دارم حساسم😂
سایه
پاسخ
منم
من کلا حوصله مهمون ندارم و یکشنبه هم دارم میرم خونه مادربزرگم🥲
من دختر خالم تو اتاقم چنبره میزنه به هیچ وجه نمیره😐👌🏻👌🏻
غارتگر وسایلش رو تو حال میریزه منم باید جمع کنم
 
𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪
17 تیر 01 21:42
مثل غارتگر رو مخ ما😐💔
بدبخت داستان همیشه منم😐💔
سایه
پاسخ
😅
مامان مریممامان مریم
22 مرداد 01 3:31
چقدر بامزه تعریف کردی ! قشنگ بود 🥰🌹😍
سایه
پاسخ
وای همه اینا رو خوندید😅😅😅😅
یه سوال... تو بلژیک روز هری پاتر رو جشن گرفتند؟
مامان مریممامان مریم
22 مرداد 01 12:05
والا من تو جریانش نبودم ولی ظاهرا یه برنامه هایی بوده !
سایه
پاسخ
حیف شد تو ایران خیلی کم اینجور برنامه ها هست.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد