و اما.... خاطرات کودکی شیرینم
کلاس اول بودم و تک تک نوشته هام اگه تو خونه بود تا یه هفته مادر و پدرم ذوق نیکردن
از طرفی
خونمونم نو بود و راحت میشد جاهای مخفیشو کشف کرد.
یه روز ....یه داستان راجع یه پادشاه و یار دلتنگش نوشتم و زیر کتابای بابان تو کمد پایین که مطمئن بودم کسی دست نمیزنه بهش قایم کردم
امروز..
بعد چندین سال پیداش کردم ..
بعد از ترجمه دست خطم میفرستم
اینم یه نکته که ..
این خونه پر از مخفیگاه هاییه که
شاید سالها بعد بشه کشفش کرد
پ.ن
کاش مخفیگاه سوهان ناخنمم که دو هفتس گمش کردم پیدا بشه 🥲🥲😂👌🏻
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی