پارت ۱۳
چند هفته بعد :
+سایه جکسون میاد؟
سایه با ناراحتی گفت:
_میدونی که کلی باهاش حرف زدم سرش شلوغه نمیتونه بیاد.
+آخه چند وقت دیگه تو میری ، بقیه میرن و ترم جدید شروع میشه و چیزی تا تموم شدن تعطیلات نمونده.
سایه نفسی پر صدا بیرون داد:
_متاسفم مامان کاری از من ساخته نیست.
سایه بعد از گفتن این جمله از مادرش خداحافظی کرد و به سمت ماشین رفت .
در همین حین که زیر لب زمزمه ی کوتاهی میکرد ، با خود میگفت :
_جکسون چرا اینقدر لوسی !
آخه ارزش داره دل مادرتو بشکنی ، منم موافق کار پدر نبودم !
سایه به سمت استودیو حرکت کرد ، جایی که اعضای گروه منتظرش بودند.
_تنها منم 🎶🎵
تنها منم🎵🎶
آرامش شبها منم🎶🎵
کوه منم
روح منم
سایه این کوه منم 🎵🎶
این سایه بود که زده بود زیر آواز ، لحظه درنگ کرد و بعد از خنده منفجر شد :
_این منم اینجوری میخونم!
نه بابا عجب شاعریم من!
سایه مقابل استودیو پارک کرد و لحظه به خاطرات عمیق گذشته رفت :
مجری کوچکی در ذهن او اینطور میخواند:
+ پس از سالها انتظار و تلاش خستگی ناپذیر من
عزم راسخ من در راستای این رویایی بزرگ
و پشتکار و همت من
امروز ثمره ی تلاش من اینجا ، اولین مرکز آموزش عالی ، تخصصی موسیقی است!
لبخند کمرنگی بر روی لبهای او جان گرفت .
چیزی که سالهاست این چنین او را شاد نکرده بود🎵
صدای سایه را از حرکت وا داشت : لرزش خفیف ویبره مانند تلفن همراه او !
روی آیکون آن نوشته بود :
《Jak¹❤》
(در اینجا مخفف جکسون است¹)
لبخند سایه عمیق تر شد ...
+الو، سایه ، کجایی؟
_سلام هالو جان ، اولا سلام ، دوما روبه روی استودیو ، سوما ؛ تو چرا امروز نبودی؟
جکسون از پشت تلفن خنده از کرد :
+بقول خودت :
اولا کار داشتم ، دوما چرا اینجوری جواب میدی ، سوما کوچیکتره باس به بزرگترا زنگ بزنن نه بزرگترا !
_یک سال فاصله ی سنی قبول نيست!
+خیلیم قبوله
_کاری داشتی؟
+ببین چه خوب بحثو عوض میکنه!
_حالا
+ببین من امشب میام خونت ، کار واجب دارم
_چرا نیای خونه بابا؟
+ببین نکه خیلی نمیدونی من ......
_باشه باشه نکه من خیلی راضیم باشه بیا
ولی آدری و سپیده هم هستن
+عیب نداره
_مایک² کجاست؟(اسم مخفف شده ی مایکل)
+سر کار خودش !
_خداحافظ
+خدانگهدار
سایه قطع کرد .
دوباره در را بست و به سوی خانه بازگشت .
_ماااامااان مژده بده !
+وای سایه چه خبرته بند دلم پاره شد .
اما بدو بدو آمد :
+چیشده
سایه گفت :
_فضولباشی جان کی با تو بود !
اما قیافه گرفت و تیز گفت:
+بی ادب
سایه برای اما قیافه گرفت و رو به مامان خانم کرد :
_مامان جک و مایک میان!
+به جان سایه
_به جان مامان خانم آره ، دیگه منو قسم نخور .....
+خیلیه خب
اما پرید وسط :
+جک و مایک چه کسایین؟
سایه گفت :
_تو چیکار داری بچه پررو!
پ.ن
ظاهرا اما و سایه جدی جدی دعواشون گرفته😅😂