وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

پارت ۱۳

1400/10/5 0:02
نویسنده : سایه
781 بازدید
اشتراک گذاری

چند هفته بعد :
+سایه جکسون میاد؟
سایه با ناراحتی گفت:
_میدونی که کلی باهاش حرف زدم سرش شلوغه نمیتونه بیاد.
+آخه چند وقت دیگه تو میری ، بقیه میرن و ترم جدید شروع میشه و چیزی تا تموم شدن تعطیلات نمونده.
سایه نفسی پر صدا بیرون داد:
_متاسفم مامان کاری از من ساخته نیست.
سایه بعد از گفتن این جمله از مادرش خداحافظی کرد و به سمت ماشین رفت .
در همین حین که زیر لب زمزمه ی کوتاهی می‌کرد ، با خود میگفت :
_جکسون چرا اینقدر لوسی !
آخه ارزش داره دل مادرتو بشکنی ، منم موافق کار پدر نبودم !
سایه به سمت استودیو حرکت کرد ، جایی که اعضای گروه منتظرش بودند.
_تنها منم 🎶🎵
تنها منم🎵🎶
آرامش شبها منم🎶🎵
کوه منم
روح منم
سایه این کوه منم 🎵🎶
این سایه بود که زده بود زیر آواز ، لحظه درنگ کرد و بعد از خنده منفجر شد :
_این منم اینجوری میخونم!
نه بابا عجب شاعریم من!
سایه مقابل استودیو پارک کرد و لحظه به خاطرات عمیق گذشته رفت :
مجری کوچکی در ذهن او اینطور می‌خواند:
+ پس از سالها انتظار و تلاش خستگی ناپذیر من
عزم راسخ من در راستای این رویایی بزرگ
و پشتکار و همت من
امروز ثمره ی تلاش من اینجا ، اولین مرکز آموزش عالی ، تخصصی موسیقی است!
لبخند کمرنگی بر روی لبهای او جان گرفت .
چیزی که سالهاست این چنین او را شاد نکرده بود🎵
صدای سایه را از حرکت وا داشت : لرزش خفیف ویبره مانند تلفن همراه او !
روی آیکون آن نوشته بود :
《Jak¹❤》
(در اینجا مخفف جکسون است¹)
لبخند سایه عمیق تر شد ...
+الو، سایه ، کجایی؟
_سلام هالو جان ، اولا سلام ، دوما روبه روی استودیو ، سوما ؛ تو چرا امروز نبودی؟
جکسون از پشت تلفن خنده از کرد :
+بقول خودت :
اولا کار داشتم ، دوما چرا اینجوری جواب میدی ، سوما کوچیکتره باس به بزرگترا زنگ بزنن نه بزرگترا !
_یک سال فاصله ی سنی قبول نيست!
+خیلیم قبوله
_کاری داشتی؟
+ببین چه خوب بحثو عوض میکنه!
_حالا
+ببین من امشب میام خونت ، کار واجب دارم
_چرا نیای خونه بابا؟
+ببین نکه خیلی نمیدونی من ......
_باشه باشه نکه من خیلی راضیم باشه بیا
ولی آدری و سپیده هم هستن
+عیب نداره
_مایک² کجاست؟(اسم مخفف شده ی مایکل)
+سر کار خودش !
_خداحافظ
+خدانگهدار
سایه قطع کرد .
دوباره در را بست و به سوی خانه بازگشت .
_ماااامااان مژده بده !
+وای سایه چه خبرته بند دلم پاره شد .
اما بدو بدو آمد :
+چیشده
سایه گفت :
_فضولباشی جان کی با تو بود !

اما قیافه گرفت و تیز گفت: 
+بی ادب
سایه برای اما قیافه گرفت و رو به مامان خانم کرد :
_مامان جک و مایک میان!
+به جان سایه
_به جان مامان خانم آره ، دیگه منو قسم نخور .....
+خیلیه خب
اما پرید وسط :
+جک و مایک چه کسایین؟
سایه گفت :
_تو چیکار داری بچه پررو!

پ.ن

ظاهرا اما و سایه جدی جدی دعواشون گرفته😅😂

پسندها (4)

نظرات (5)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.

5 دی 00 20:54
جکسون از کدوم قبرستونی اومد دیگ😐
سایه
پاسخ
برادر سایت که قهر کرده 

5 دی 00 20:54
حالا کی هست اصلن😂🚶🏻&zwj♂️
سایه
پاسخ
برادر سایه با فاصله یکسال بزرگتر

5 دی 00 20:56
چرا قهر کرده سایه به این گلی😐
کرم از خودش بوده لابد
سایه
پاسخ
جکسون قهر کرده از دست باباش و سایه نازشو میکشه تا آشتی کنن
😅
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
6 دی 00 19:41
قلمتون قشنگه. موفق باشید
سایه
پاسخ
ممنونم عزیزم😍
سایهسایه
9 دی 00 12:31
اعصاب سایه رو خط خطی نکن اما😐😂
سایه
پاسخ
😂
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد