نام...
نام :
آتش مرا میسوزاند...
اتش مرا میسوزاند..
ابراهیم نیستم که گلستان شود برایم..
پس بیش ازین...
با اتش خشمت ..کبابم مکن
من ، کتیبه ای نانوشته ام
گل خامی هستم که هرگز نپخته ام..
میدانم ، میدانم
اما لایق این اتش سخت هم نیستم..
تو ، مرا بنویس
من خودم از شرم نگاه گرمت
خواهم سوخت..
بگذار در خود بسوزم با اتش خودم
تا که از اتش خشم تو
بگذار در خاطرم مهربان بمانی
و من در خاطرت ققنوس جاودان باشم
که با هر لبخندت
اتش بگیرم
و از نو متولد شوم
تا اینکه از شعله خشمت
بسوزم و
تا ابد در خاکسترم بمیرم ...
هدیه به مردی که از نظرم زائر باران است
محمد ابراهیم نعفری
با شعر خاکستری اش ..که نوری بود که از قلب روشنش بیرون جهید در قالب کلام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی