وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

امیر مومنان ما

رخ بنهید به کعبه  باز شد در بهشت  امد کسی که میکند عدل خدا را در زمین اجرا  و تنها کسی است که  در میان انهمه درد و رنج  همواره یاور والای پیامبر است دست میکشد بر سر  یتیمان مدینه  در مقابل ظلم  نمی ایستد  آنقدر عاشق خداست و حتی در شب وصالش به بهشت و رستگاری هم  در نماز است  آری او علیست  مرهم دردش یک چاه است اما او مانند ستون ایستاده  دشنمان همه بنگرید  علی خانه نشین نمیشود  علی شبانه میرود خانه یتیمان  ای علی خواسته هایمان از به خدا بگو  صدای تو رسا تر است و دستگیرا تر ای علی&nbs...
15 بهمن 1401

دلم

دلم تورا میخواهدت  نه آنگونه که شاعران بگویند  و نه آن گونه که عاشقان قاعده بستند  و نه آنگونه که تو گویی ، فقط همانطور که دلم بنا کند  بی انتها ...... وسیع  گسترده.... ...
14 آذر 1401

شرم و ننگم

شرم و ننگم باد اگر دیگر نبینم روی تو  مرده باد این تن اگر راهی روم جز سوی تو  بشکند این دست اگر غرق نیاز دیگریست  چون جهانی چون تو در بر دارم و چشمم به سوی دیگریست... کور باد این چشم اگر دیگر نبیبنم روی تو  غرق فتنه چشم دیگر ار شوم ای وای من من سوختم  ماه من قدری تحمل پیشه کن این عاشقت  گشته دیوانه دگر راه فراری باز نیست.. پ.ن  این دوبیتیه آخر خیلی یجوری شد موافقید؟🙂 ...
7 آذر 1401

بهار دلکش۲

ای دلکشا دلبر کشانه برده ای از یاد من یاد دگر را  توبه هرشب میکنم جز تو ندارم خاطری دیگر به سر را  آتشی از عشق و دامت را کشیدی بر سرم  وای بر من که از عشق و شرم تو سوختم و فریادت آمد بر  سرم..... وای بر من که از عشق پاک تو حیران شدم  داد بر من که به سر سودای دیگر آن شدم  شرم بر من که نگاهم آمده بر پشت چشم  چون گمانم میکند چون تو نبیند دیده ام  به وقت یه شب لوس🙂 ...
7 آذر 1401

روز ....🙂

باران نمی بارد

نمی دانم چرا دیگر نباریده است بارانی  بر این بام خاکی و درختان شهرمان نمیبارد باران  به دستان خشک و زخمی کشاورز  نمی بارد باران به صورتهای بی نشاط و خسته ی دانش آموزان نمی بارد باران  که با صدایش اندکی نشاط در دلها جان بگیرد و جوانه بزند  نمی دانم ، نمی دانم ......نمی دانم چرا باران نمیبارد   نمی دانم چرا تب هوای گرم طاقت فرسا نمی شکند اما میدانم ،  دلم لک زده برای سرما  برای درس خواندن در هوای ابری  برای بوی نشاط انگیز خاک نم خورده  برای شب بارانی  برای خبر  بخواب امروز تعطیل است  چیزهایی که گمان نمیکنم  ...
29 مهر 1401

لالایی

از بچگی عاشق جاده و مسیرش بودم.... صدای ماشین برایم همچون لالایی بود ... در خیالم داستانی بود که هرشب و هرروز مرور میشد  جاده گیسوان دختری بود که کوه عاشق آن شده بود.. اما کوه عاشقی سرسخت مثل زمین داشت که نمیخواست معشوقش سهم کس دیگری شود .. پس اورا محکوم کرده بود تا روزی که از جنس زمین شود بر سینه اش بماند و بماند کوه از این دوری خسته بود دختر گیسو کمند قصه ها برای عاشقش گیسوانش را فدا کرد.. انداخت به زیر پای رهگذارن تا از آن عبور کنند و از او برای مجنونش بگویند... تمام کودکیم در میان این خیال پردازی گرفت .. ای وای کوه برفی شده.. امشب عروسی زمین و کوه است.. نقل می ریزند.. موهای دخترک خیس و کثی...
16 شهريور 1401

آهنگ و آهنگ و آهنگ و کمی کتاب

این روزها دائما یا اپرا گوش میدهم یا تصنیف و غرق میشوم غرق... در خاطرات زندگی هایی که سالهاست رنگ شادی از آنها همچون صندوق قدیمی مادربزرگ که حالا اثر کمی از رنگ سبز روشنش باقی مانده ، پریده ؛ اما من یقین دارم که هنوز همچون درون صندوق مادربزرگ ، اگر درون آنرا بجوییم ، به مهر و محبت و گرما میرسیم... ...
13 شهريور 1401
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد