موضوع انشاد بزرگ شدن را تعریف کنید : در خاطرم ناید بگویم حرف پر سودی چون لیک ازین گفته نیاید نیک مقصودی اما چه گویم چاره چیست این زنگ انشاست تا بانگ زنگ آخرین بر عهده ماست در یک غروب تیره در گرمای تابستان من کودکی بودم پر از شادابی و ایمان درس هنر را سخت می پنداشتم اسان وای از من و استاد من از اینهمه خوبان بیچاره من باز ترس بر می داشتم سازی وان ساز را اسان شمردم از سر بازی آن مشق انگشت و زبر گیری و صد دانگه از دست من میشد شنیده بانگ چون غازی یک عصر با پای پیاده خسته و نالان از بیم حرف مادرم ترسان و بگریزان باهم قدم برداشتیم با مادرم رفتیم ...