چهل روز...
چهل روز از رفتن بهترین پدربزرگ دنیا میگذره.... هربار به عکست خیره میشم یاد تابستان هایی که در حیاط خانه تو صرف میشد میروم و اشک از گونه ام میچکد.... پدربزرگ خوبم یاد آنروز شوم می افتم که نگاهت به چهرم افتاد.... کسی نمیدانست آن آخرین دیدار ما باشد؟؟؟؟ پدربزرگ رفتنت هم مانند خودت مظلومانه بود رفتی به سلامت سلام مرا به مادربزرگ هم برسان.... 🍎 ...
نویسنده :
سایه
16:55
چهل روز...
چهل روز از رفتن بهترین پدربزرگ دنیا میگذره.... هربار به عکست خیره میشم یاد تابستان هایی که در حیاط خانه تو صرف میشد میروم و اشک از گونه ام میچکد.... پدربزرگ خوبم یاد آنروز شوم می افتم که نگاهت به چهرم افتاد.... کسی نمیدانست آن آخرین دیدار ما باشد؟؟؟؟ پدربزرگ رفتنت هم مانند خودت مظلومانه بود رفتی به سلامت سلام مرا به مادربزرگ هم برسان.... 🍎 ...
پدربزرگ.....
قطره اشکی که به پهنای صورت میچکد از چشمانم و خاطرات خوب باتو بودند را تجلی میکند.... دیروز ساکت و بیصدا یک گوشه نشسته بودم و به خاطراتمان فکر میکردم چقدر زود گذشت..... پدربزرگ یادت هست برایت اشتباهی آب گرم آوردم.... و چقدر تو خندیدی.. الهی به فدای خنده های مظلومانه ات بشوم چقدر تو خوب بودی و چقدر تجلی خاطرات باتو بودن خوب و شیرین است.. پدربزرگ... اشک ها قدرت گفتن عظمت خوبی هایت را از من گرفته و همچون سیلی عظیم بی رحمانه از چشانم فرو میریزد.... حال... من تنها شده ام و تنها یادگاری تو یک سنگ سفید ساده آن دوردست ها... خاله هم تنها یادگاری هایت را جمع کرده... همان ...
نویسنده :
سایه
16:45
پدربزرگ.....
قطره اشکی که به پهنای صورت میچکد از چشمانم و خاطرات خوب باتو بودند را تجلی میکند.... دیروز ساکت و بیصدا یک گوشه نشسته بودم و به خاطراتمان فکر میکردم چقدر زود گذشت..... پدربزرگ یادت هست برایت اشتباهی آب گرم آوردم.... و چقدر تو خندیدی.. الهی به فدای خنده های مظلومانه ات بشوم چقدر تو خوب بودی و چقدر تجلی خاطرات باتو بودن خوب و شیرین است.. پدربزرگ... اشک ها قدرت گفتن عظمت خوبی هایت را از من گرفته و همچون سیلی عظیم بی رحمانه از چشانم فرو میریزد.... حال... من تنها شده ام و تنها یادگاری تو یک سنگ سفید ساده آن دوردست ها... خاله هم تنها یادگاری هایت را جمع کرده... همان کت آبی نفتی که ه...
نویسنده :
سایه
16:45
توضیحات
به نام خدا سلام میدونم همگی مشتاق خواندن متن ها و دلنوشته ها هستید اما به دلیل یکسری موضوعات مطالب برای کسانی که من میخواهم باز میشوند ممنون از شما ...
نویسنده :
سایه
16:30
توضیحات
به نام خدا سلام میدونم همگی مشتاق خواندن متن ها و دلنوشته ها هستید اما به دلیل یکسری موضوعات مطالب برای کسانی که من میخواهم باز میشوند ممنون از شما ...
نویسنده :
سایه
16:30
صحبتی با عزیزترین پدربزرگ دنیا
قطره های اشک مانند بارانی میچکد بر گونه هایم.... داغدار از دست دادن عزیزترین کسم شدم آنروز با هق هق همانطور که لباس های سیاهم را تنم میکردم ، فریاد زدم از این لباس سیاه متنفرم چرا منو سیاه پوش کردی پدربزرگ😭😭😭😞😞
نویسنده :
سایه
10:26