خونه تکونی
الان که دارم این پست رو مینویسم از سرمای خونه به زیر پتوی گرم و نرم پناه بردم و روی تختم لم دادم و به پنجره خیره شدم
گوشی بابام رو ویبره است و خود بابام با خواهرم قایم موشک بازی میکنه🙂👏👏
برنامه دارم تا بعد از نت گردی یکم به درسام برسم🤓
خب از چهارشنبه ۲۵ اسفند شروع میکنیم.
مامانم اومد و گفت باید طبقه هارو بریزم بیرون ، پاشو برو اون طبقه ی درهمت رو مرتب کن😐😐😐💔
منم گفتم کاری دیگه ای نیست؟😂
گفت چرا یکم جلو دری ها و... اینا هست باید بشورم 😶
منم گفتم خب بده من ببرم بشورم 🤓🤓🤓
بله مادر من از دوتا جلو دری کل قالیچه های خونه رو داد به من😐😐
منم مثل بچه ی گل کل تاید هارو تموم کردم 🙂
اومدم واتساپ دیدم بچه هامون چیکارا میکنند
که متاسفانه اسکرین هامون پاک شده😂💔💔💔😭
این اولین تجربه فرش شستن من نبود ها ولی اولین بار بود داوطلبانه کاری انجام میدادم😂💔🙂👏👏❤❤❤
خب عصر شد و فرش هارو لوله کردم و گرفتم خوابیدم ❤❤👏👏😅
بیدار شدم دیدم ای دل غافل ... خستگی تو تنم موند!
بارون اومده و فرش ها تو خیاط بود😭😭😭😭😭😭🤕🤕🤕💔💔💔💔
باز مامانم گفت یه چای بزار بیا کمک
نشستم کل قفسه های ادویه رو ریختم بیرون و به کمک خواهرم تمیزش ن کردیم🙂🙂☺❤
دیگه بابام اومد دنبالمون که رفتیم تخم مرغ سفالی و رنگ و.. اینا گرفتیم🙂🙂
یا ابلفضل 😨😨😨
هیچی نیست خواهرم که یک ربع بود گم شده مثل فشنگ زد بیرون🙂💔
خلاصه که .... آنروز آخرش جذاب نشد ولی بازم🙂
فرداش ۲۶
پنجشنبه
کلاس زبان داشتم تا ساعت ۱۳ بعدش رفتم پایین تخم مرغ رنگ کردم و غذا رو که به من سپرده بودن سوزوندم😑💔
عصرش خاله اومد و بدبختی روی بدبختی 💔💔
با مامانم باند شدن :
+گلدونا رو بیار پایین
اونا رو بزار جلو
کلا برنامه ی نظافتی داشتیم 💔💔💔
من و خواهرم بدبخت شدیم💔
بابام اومد گفت فردا میبرمتون بیرون که کنسل شد😑💔💔
فرداش یعنی جمعه رفتم تو یک سایتی و چند تا نذر صلوات برداشتم و عصر جدید دیدم🙂(تابستون میخوام عصر جدید ثبت نام کنم)
امروز ۲۸ اسفند
صبح مامان بیدارم کرد گفت من زنگ میزنم بیا بریم هفت سین بگیریم ❤❤
خلاصه خواهرمو رو ترسوندم تا بیدار شد😂😂❤
رفتیم اول از سر میدون کلی سبزه دیدم ولی نخریدم😐
بعد رفتیم ژله و اینا خریدیم❤❤😍
نمیگم اونجا یکی سرفه کرد داشتم سکته میزدم😐😂💔
رفتیم یک گلخونه ای کلی چیز داشت ولی مامانم گفت بریم اونجا بسته نشه💔💔
بعد رفتیم اونجا هیچیییی نداشت😐💔
اومدیم دو تا ماهی ریز گرفتیم من گفتم سنبل بگیریم مامانم گفت نه😐💔
سبزه ی نارنج گرفتیم و اومدیم
چند دقیقه پیش