زیباترین متنی که امروز دیدم
:"):
کتاب فروشیه خیابان آگوست را به یاد می آوری ؟! انگار باید دوباره با هزاران تاریخ نهفته میان کتاب ها حرف بزنیم ، انگشت هایمان را بر روی جلد خاک گرفته کتاب ها بکشیم و بوی کهنه آن هارا استشمام کنیم ، تک تک کلماتش رو بخونیم و با نوشته های زاده شده توسط قلبِ نویسنده بین خیالِ روحش قدم بزنیم ، داستان زندگی خالق نوشته های کتاب قدیمی رو بار ها بخونیم از آدم های خیالی و شعر هایشان ، گردش ادبیات در میان تاریخ و موسیقی شبیهه به هریک از کتاب ها بنویسیم .باید زمانی باشد تا برای لحظه ای درمیانِ دقایق جهان بیرون از کتاب فروشی را به فراموشی بسپاریم و این بار تنها به صدای موج های ارام دریای خیالمان گوش بدیم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی