روزمره ها ، تصمیمات اخیرم ، دلتنگی هام
سلام !
اینروزها تصمیم گرفته ام مانند قدیم ها برای خودم بنویسم ، فقط و فقط برای خودم.🙂🙂
اینروزها سایه غمگین شده ، شور و شوقی ندارد .☹
یاد آن روزی که دوماه قبل لوازم تحریر گرفته بودم .... بخیر 🙂
اما واقعا دلم گرفته ...
دلتنگ برای عصر های تابستان زمانی که پرتو های کمرنگ خورشید در زمان عصر به برگ های درختان برخورد میکرد و با بازتاب پرتوهای ملایم خورشید، منظره ی شکوهمندی به جود می آمد.
آنگاه حتی بی احساس ترین انسان ها و مخلوقات جهان با دیدن این منظره به وجد می آیند.
امروز رفتیم گل مریم خریدیم
این کتاب شعر خیام رو خیلی دوست دارم ، جای جای برگه هاش پر از عطر گلهاست...
واقعا خاطره انگیز و خوبه..
توی ذهن من هر دوره یا خاطره ای یک عطری رو داره
عطر تابستان بوی گرم و مرطوب خاصی رو داره
عطر پاییز یکم بوی سردی میده
و عطر زمستون هنوز نمیدونم چجوریه
تصمیماتی که گرفتم ابنه که یکم به ذهنم سر و سامون بدم!
یعنی چی؟
یعنی برای بعضی چیزها ارزش های خاصی قائل بشم و بعضی چیزهای منفی رو به کلی از ذهنم بیرون کنم.
یک حال خوب رو تقدیمتان کنم :
امتحانی که چند سال/ماه
رو براش مثل چی تلاش کردی و خوندیم تمام شده و با خیال راحت دفتر ها و جزوه ها و...... هرچی دیگه بود رو پرت کردی و میگی تموم شد همه چیز....🙂
رمزه های من به سه دسته تقسیم میشه
۱_فیلم و آهنگ
۲_غمباد (البته گاهی😅)
۳_درس
رمانم خسته کننده شده سایه دیگه شاداب و با طراوت نیست....انگار اونم دلش گرفته
هیچکی تو نی نی وبلاگ نیست....
منم خسته و کوفته از امتحانات برای ۱ اشتباه ۱۰۰۰۰۰۰ بار حرص میخورم...
گاهی فکر میکنم لازمه آدم به یک جایی بره که فقط خودش باشه و خودش
معلم ادبیاتمون گفت امتحان آسونه ولی از هر چیزی سخت تر امتحان اون بود🙁🖤💔
گاهی اوقات خدا میخواد کمکت کنه ولی تو فکر میکنی فراموشت کرده...
اما خدا هست🙂
گل مریم تو دستامه و بوش کل وجودمو پر کرده 🥰🥰😍
بریم بخش آرمی شدن...🙂
فعلا حوصله خودمو ندارم چه برسه گوش دادن موزیک
پیج شوگا و تهیونگ رو یک نگاهی کردم🙂
بریم بخش پاترهدی🐍💚🤍
خب خانم سایه از اسلایترین خستم🙂 یکمی خستم
اما بازم هستم🙂
بحثی ندارم و دوباره سنگ جادو روخوندم🙂
بریم میراکلووری🙂💜❤
هیچی دیگه میراکلوور نیستم(گرچه قبلا هم نبودم🙃)
بریم بخش فن پیج هام🙂
فعلا خبری نیست😕😐😑
بریم خاطرات امروز😍😍😍😍😍🤩
سایه جان ساعت ۶ صبح بیدار شد😑😑😑😑
دوباره خوابید ۱۰ پاشد و به پیشنهاد مادرجان آهنگ های شاد گذاشت و صبحانه با حال خوب و آهنگ شاد شروع شد🤩🤩🤩
بعدش با خاله جان و دختر خاله رفتیم بازار🤩🤩
باز من ناخن مصنوعی های اون مغازه چشمامو گرفت🥲🥲
یک کلاه باحال هم دیدم برای مهمونی ولی فامیل های محترم جنبه ندارن🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲
لاک خوشگله رو فروخته بودن😰
یک جامدادی و کیف طرح کاشی کاری دیدم فوق العاده گروووووون😨😰😰😰😰😥😥😭😭😭😭
و گل خریدیم و رفتیم پیتزا خریدیم و تمام😉😉
ظهر هری پاتر ۱و ۴ رو دیدیم ، مامانمم موافقه که چرا هری و رون تو قسمت ۴ مثل زنا بودن😂
هیچی دیگه اومدم نی نی وبلاگ رفتم رمان سانا رو دوباره بخونم
دیدم آیه جان کامنت گذاشته و سانا گفته سایه همش تو هری پاتره😐😐😐😑😑😑😑😑😑😑😑
و....
تمام