چهارمین ماهگرد وبمو اتفاقات اخیر دل پر من از مهر ماهی که میگذره
چهارمین ماهگرد وبمو اتفاقات اخیر دل پر من از مهر ماهی که میگذره از خستگی دادم جون میدم زیر کوله باری از تکالیف
هوای پاییز اصلا جالب نیست
نه بارونی و سرمایی
حدود ۵ دقیقه دیگه باید برم سر کلاس ویولن
تکالیف زیاده
یادم میاد از روزای قشنگی که قدرشونو ندونستم و حالا باید حسرت بخورم
خسته شدم و کم آوردم
نی نی وبلاگ
روزنوشتی که کم کم باید باهاش خداحافظی کنم
دلم میخواد برم شمال....
دوباره عطر خنده هام همه جارو پر کنه ولی....
لبخندم پست ماسک محو شده
برای خودم :
G عزیزم
زندگی سراسر مشکلاته و تو هنوز اول راهی
خودتو نباز.....
کتاب های درسی جای کتاب های داستان و رمانای عزیزمو گرفتن.
دلم میخواد با خیال راحت یک شاخه گل به دست بگیرم و برم ......
یاد سال قبل که میوفتم بغض گلومو میگیره ....
(با وجود خوبی هایی که داشت سال مزخرفی بود.)
کتابام تو خونه سرازیر شده و مامانم هر ۵ دقیقه یکبار یاد آوری میکنه.
خستگی توی تک تک سلول های بدنم حس میشه
سال قبل سال جالبی نبود.
همه بدون مراعات سفر می‌رفتند و..... منم واقعا حسرت میخوردم به خوشی های اونا گرچه چند روز بعد با اولین علائم این مریضی لعنتی خوشی هاشون تلخ میشد.
من نوه ی پدربزرگ هستم و این ماهگرد چهارم وب ⚡⚡My magical beautiful world⚡⚡ من هستش .
تک تک لحظات ۹۹ برام سخت گذشت
از مریضی پدربزرگم
شدت گرفتن کرونا و ابتلای دوست و آشنا به این مریضی کوفتی بگیر تا فشار درس و....... غیره
اما من تونستم از پسش بر بیام
روزامو با درس و آهنگ و غیره بستم.
من تونستم.
چندین ماهه که تونستم........
و حالا قراره که بتونم
