وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

روزهای گاهی سپید ، گاهی سیاه برای من پارت ۲۵

1401/5/30 17:33
نویسنده : سایه
81 بازدید
اشتراک گذاری

 چند ماه پر از مشغله برای سایه گذشت..

نزدیک های بهار که شد ، سایه همچنان به دعوت های اقوام برای جشن نوروز باستانی جواب منفی داد و سعی داشت که در نیویورک بماند.

بالاخره سال تحصیلی تمام شد و خیال سایه از آزمون کیتی راحت..

در پایان دومین ماه تابستان سایه یکروز ، یک تصمیم جدی گرفت.

آرام به اتاق اصلی رفت ، جایی که از دست جو و کتی در امان نبود ، بخش کتابهای او!

روی مبل نشست و با حالتی که کتی و جو که درحال گشت زنی در کتابخانه بودند ، بشنوند گفت :

_ خب خب خب ، من که قراره یه بلیط بگیرم برم پیش مامان بابام ، شما رو نمیدونم...من که میرم ولی شاید اگه بخوایید ببرمتون .

جو با بی توجهی گفت : _ نه ممنون.

کتی گفت : منم کار دارم

اما در کسری از ثانیه وقتی متوجه شد منظور سایه چه بوده جیغ زد :

_ حتما حتما ، سفر به یه کشور دیگه ، آدمای جدید ، آره آره ، حتماااا

جو  داد زد : جیغ نزن 

سایه زیر لب در حالی که در گوشی اش جست و جو میکرد ، آرام گفت : پت و مت !

پ.ن

نصفه شبه خواهرم والیبالش گرفته منم خوابم میاد صدای گربه میاد ، اگه چراغارو خاموش نکنم جنگ جهانی بین گربه هام راه میوفته شب خوش

پسندها (1)

نظرات (1)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
31 مرداد 01 22:04
واییی چقدر داره جذاب میشه
منتظر ادامه اش هستممم
اوففف صدای جیغ گربه ها توی نصف شب واقعا ترسناکه. من یادمه وقتی بچه بودم بعضی شبا دوتا گربه تو حیاطمون با هم دعوا میکردن. من اونقدر از صداشون میترسیدم که میدویدم پیش مامانم. فکر کنم ترسم از گربه از اونجا شروع شد.
سایه
پاسخ
ما حیاطمون از ۷ سال پیش که اومدیم تا الان همش گربه های زیادی رفت و آند دارن واقعا کلافه کننده است
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد