وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

کاش....

کاش میشد بتونم مثل بقیه نقاشیم خوب باشه😢😢 خوبه ها ولی در اون حد نیست😥😥 یک نقاشی توی وبلاگ یکی از دنبال کننده هام دیدم خیلی خیلی دلم خواست بکشم😭😭😭😭😭😭 I am not an artist😭😭😭 I am not a painter😭😭😭😭 I do not know how to paint at all ‌‌😭😭😭😭 پ.ن:  من سیاه قلمو خیلی دوست دارم ادامه بدم ولی فعلا در حال ادامه دادن ویلونم😒😒😒(خیلی دوستش دارما ولی امان از مشق انگشت گذاری که پیرم کرد)😤 فعلا با ویلونم قهرم 😒😒😒 خب مگه تقصیر منه اون صدای ناجور میده 😒😒😒😒
27 تير 1400

دردسر گربه ای😑😑😑😑😥

هر سال تابستون ما میزبان گربه های ولگرد هستیم و از خرداد تا شهریور میزبان این مهمانان عزیز و سروصدای سرسام آور و نفرت انگیز توله گربه های نوزاد هستیم  خرداد برای زایمان مستقر میشوند و دیگر دل کندن از منزل ما برایشان سخت میشود 😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬 امسال خبری از این دوستان همیشگی نبود تا اینکه امشب..... تا صبح میزبان ناله های این عزیزان بودیم (هر راهکاری بود رفتیم ولی انگار باید کلا تابستونا با ما باشن) شما بگویید من با اینان چه کنم؟؟؟؟
27 تير 1400

وقتی خبر...

وقتی خبر رفتن تو رسید هیچ نگفتم... وقتی مطمئن شدم که دیگر پدربزرگی در بین ما نیست.... آرام رفتم که لباس های سیاه را بیاورم که ناگهان پرتاب شدم به دیروز لحظه ای که نمیدانستم  آخرین دیدار من و توست بغضم ترکید و فقط ضجه زدم...... پدربزرگ خوب من رفتی پیش امام رضا بهش آقا بگو من گفتم خیلی نامردی قرار نبود آقا بزرگمو ازم بگیری 😢
20 تير 1400

اشک...

یک ماه پیش رفتم خانه ات هیچکس نبود... در را که باز کردم ناخوداگاه وقتی چشمم به قاب عکس افتاد گفتم سلام آقابزرگ.... اشک در چشمانم حلقه بست بغض لعنتی امانم نمیداد سلام پدربزرگ😭😢😢 دلتنگ دلتنگم😢 ...
20 تير 1400

قحطی کتاب😳😳😳

شدیدا فقر فرهنگی پیدا کرده ام از دست اینترنت کتاب نخوندم و باید برم کتابخونه (چون همه کتابای خونه رو خوندم و تکراری نمی‌خوام) ای خدااااا😑😑😑😑 بقیه هم گیر دادن برو کتابخونه ی .........(تقریبا هیچی نداره و فقط سالن مطالعه است😐😐😐😑😑😑😭😬😬😒😒) منم لجوج نه فقط فرهنگسرای.......... (یکجا ی بزرگ و دلباز که میشه ساعت ها و ساعت ها بی دغدغه نشست و کتاب خوند😊😊😊☺️☺️☺️☺️) آقاااااا خسته شدممممم😭😭😭😭😭😬😭 حتی حوصله اینجا رو هم ندارم😭😭😭😭😬😬😬😬😬😬😒😒😒😰😰 در ضمن همه رمان های آنلاین جدید و قدیمو کهنه کردم😒😒😒😒 ک ​​تاب میخواااااام😭😭😭 ...
12 تير 1400

پدربزرگ خوبم.....

چند وقتی است که فراموش کرده ام بنویسم برایت که چقدر دلم برایت تنگ شده است. دیگر خانه ات آن صفای همیشگی را ندارد پدربزرگ خوبم: چقدر بودنت برای ما حس قشنگ و خوبی بود و نبودنت تجربه سخت و تلخی است که از خداوند میخواهم هیچکس تجربه اش نکند🌹🌹🌹🌹 دوستت دارم ...
12 تير 1400

خانم عدسی😎😎😎

این لقب و این سمت بزرگ را از پاییز سال 97 تا به امسال یر دوش کشیده ام پدربزرگ خیلی عدسی دوست داشت خصوصا عدسی های اینجانب🤩 یعنی لحظه شماری میکردم پنجشنبه بشه بدوم عدسی درست کنم  خالم میگفت یبار ازش پرسیدم شام چی درست کنم گفته عدسی  بعد گفته برم درست کنم  گفته نه فقط باید........(من😎) بیام درست کنم حیف الان آقا بزرگی نیست که عدسی براش بپزم و اونم با ذوق و شوق بخوره..... 😭
9 تير 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد