وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

شاعر زمان برای همیشه و همواره تا ابد

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

یک متن جالب ...

«یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از سیب‌های سبز کال خوردم، دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد، خیلی درد می‌کرد. مادرم گفت اگر صبر می‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم.حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم، سعی می‌کنم حرف‌های او را در مورد سیب کال یادم باشد.» بادبادک باز؛ خالد حسینی.  یک شعر از خودم : بسکه گفتم به همه چشم  چِشَم درد گرفت  بس که کردم به همه گوش  سرم درد گرفت بسکه چشمم همه را روی خودش داشت دگر  طاقت دیدن من میل ندیدن بگرفت   ...
6 شهريور 1403

شعری جالب (شعر من نیست)

زیر مجموعه ی خودم هستم مثل مجموعه ای که سخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم گرچه باغ من از درخت تهی ست عشق آهوی تیزپا شد و من ببر بی حرکت پتوهایم خشمگین نیستم که تا امروز نرسیدم به آرزوهایم نرسیدن رسیدن محض است آبزی آب را نمی بیند هرکه در ماه زندگی بکند رنگ مهتاب را نمی بیند دوری و دوستی حکایت ماست غیر از این هرچه هست در هوس است پای احساس در میان باشد انتخاب پرنده ها قفس است وسعت کوچک رهایی را از نگاه اسیر باید دید کوه در رشته کوه بسیار است کوه را در کویر باید دید گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دا...
5 شهريور 1403

گذری به گذشته

درود فکر کنم خیلی وقته اینجوری پست نداشتم 😅 چه خبرا ؟ امسال کلاس تابستونی زیادی نرفتم  یک کلاس زبان رفتم یک کلاس خط که توی همین کلاس خط هزار جور هنر یاد گرفتم استادمو دوباره عوض کردم ..... استاد قبلیم تایمش توی زبام کلاس زبانم بود  خیلی خوب درس میده ..دوست دارم کلاسشو  محیطشم بد نیست  از کوچیک داره تا بزرگ راستی ...دیگه تب قلم خیرزانم شکست  یک مدت طولانی دل  دل میکردم قلم خیرزان بگیرم  رفتم دزفولی درشت گرفتم ...(خیرزان نگرفتم 😅😅😅) حالا توی دوره خوش هستم  البته هنوز  باید  اون آزمونهای شهریور رو بدم  خوب... راستی شاعری چیشد ؟ آها...اونم...
17 مرداد 1403