وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

پرسش کنار پاسخ

اشعار من همینند ، پرسش کنار پاسخ  جانان سوال پرسد جانم جواب اینست  روزی میان مهتاب ، با جمعی از ملایک  پرسیدم از تو جانا ، چندی سوال از دل  گفتی جواب من را ، با دردی از دل خود  گفتم که راز خود را ، با زاری و کنایه  گفتی که صبر ها کن ، تاروز  با کنایه  گفتم غمی که دارم ، باشد زیاد ، اما بی یاد توست جانا ، غم ها در انتظارم گفتم که شادی من ، با یاد توست جانا گفتی در انتظارم ، اینها همه فغان است گفتم چرا چنین تو ، گویی مرا به زاری گفتی که این جنون است ، ورنه چه انتظار است گفتم که از که گویم ، وقتی سخن هم ازتوست  گفتی سراغ ان رو کز جان تورا بخواهد&nbs...
22 بهمن 1402

به چه می اندیشی

به چه می اندیشی  من ز آمال جهان بیزارم  چقدر بیهوده  و چه پوچ و خالی  پی یک حرف جهان می گردیم  و به خود می اییم  و زمانی را در  ایِنِه می بینیم  که دگر باز جوانی رفته  و تو می مانی و  موج حسرت ها و  اشک ها پی در پی  چقدر بیهوده  پی دنیا گشتیم و چه بیزارم از  روزگاری که چنین پی رویای من است  چقدر بیهوده... به چه می اندیشی  رهگذر خسته شدی ؟ من ازین دور جهان خسته شدم  تو ز چه دلگیری؟
14 بهمن 1402

شعر جدیدم

دردا که من از دولت خود باز رهیدم  مستانه روانه شده ، مستانه پریدم  ان مطرب خندان دهن و ساقی مدهوش  در مکتب انان که زدم ساز ، پریدم یارا به رخ ماه تو کردم نظری چند  فردا که رسید از همه کس دل ببریدم  شعرم غزلی بود که دادم پی معشوق  خواندن اثری بود ، کزو دل ببریدم  مارا به سر زلف گنه کار همی چند  مستانه روانه کند این ساقی مخمور  ابیات من از شوق رسیدن به کجا رفت  رفتش پی ان که کند جان به فدای خم ابروش از دولت ما جز به وفا کس نشناسد  بیچاره کسی را که مرا پند نگیرد  فردای جهان من و تورا وقت جدایی  کی میکند این طالع دل عزم رسیدن🌸 ...
27 دی 1402

نامه ای به خودم

سلام دختر زیبای قشنگ  مهربون با سلیقه  توانمند  ممنونم که به خاطر خوشحالی دائمی و طولانی مدت فردا  از خوشی ها کوتاه و زودگذر امروزت میگذری خدا خودش تلاشاتو میبینه و تو امتحان کمک کردنش نمره میده 🌹🌷🥰☺️☺️🌸
24 دی 1402

شعر جدیدم

حقیقتش اینو برای یکی از همکلاسیام با وزن اسمش نوشتم تو زنگ اجتماعی .. با طرب و شور وفا کرده ای وه که ببین باز چه ها کرده ای   از بر دل بار سفر بسته ای  عزم رسیدن به کجا کرده ای  خنده کنی ، گریه کنی ، بازهم  دلبری و مهر و وفا کرده ای  یار منی ، طالب دیدار خود  این دل مجنون ز جفا کرده ای  شعر نباشد بس این حرف من  دلبر من بین که چه ها کرده ای ! شعر نمی خوانم و هم شاعرم  بین که مرا در چه فدا کرده ای  ای که دل غمزده ی عاشقم  باز پر از مهر و وفا کرده ای  د...
16 دی 1402

خدایا

همه کمکهای تو ارزنده هستند  ولی یک معجزه میخوام. پ.ن دوستان دعایم کنید که محتاج به دعایم
13 دی 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد