وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

چه کسی بود

چه کسی بود صدا زد من را  و خیال از گذشته پر زد  مگر ان قصه ام خیال نبود  پس چه کس صادقانه برهم زد  من همانم تو همانی و همه اینگونه  به خیالی چه ساده اما تلخ  به کار و بار خود چه مشغولند  من نه انم که همی پندارند  اشنایان غریبگان دوستان  یا همانی که دشمنان سنجند یا همانی که دوستان گویند من نه ان افتاب تیرگی ام  که زد اتش به سینه ی مهتاب   و نه ان صبح روز دلگیری  که بود ابر سینه ی افتاب من همان ساده رهرو شب زی  و همان صادقانه ابرو ام من همان ماهی کوچک ، اسیر  یک سر از این جهان ابی ام  ...
9 آذر 1402

شعر سهراب سپهری

مسافر از سهراب سپهری دم غروب، میان حضور خسته اشیاء نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید. و روی میز، هیاهوی چند میوه نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود. و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت نثار حاشیه صاف زندگی می‌کرد. و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را گرفته بود به دست و باد می‌زد خود را مسافر از اتوبوس پیاده شد: "چه آسمان تمیزی!" و امتداد خیابان غربت او را برد. غروب بود. صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد. مسافر آمده بود و روی صندلی راحتی، کنار چمن نشسته بود: "دلم گرفته، دلم عجیب گر...
9 آذر 1402

حسین منزوی

خیالِ خامِ پلنگِ من به سوی ماه پریدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگِ من، دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد که عشق، ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود من و تو آن دو خطیم آری موازیانِ به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود گل شکفته! خداحافظ! اگرچه لحظه ی دیدارت شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من فریبکارِ دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود اگر چه هیچ گل مُرده دوباره زنده نشد اما بهار در گلِ شیپوری مدام گرمِ دمیدن بود چه سرنوشتِ غم انگیزی که کرمِ کوچکِ ابریشم تمام عمر قفس می ب...
8 آذر 1402

شعر جدید _

شاعر کجا روی  کاین راه تو خطاست  هر حرف و هر سخن  از جان تو بلاست  شاعر قلم بگیر  گیر این زبان خود  حرفی نزن تو ای  کم گو بیاوه گو...
8 آذر 1402

سایه اروم باش و قوی

خواهش میکنم سایه من ، من جز تو کسیو ندارم ما بهم نیاز داریم .. (منظور من از سایه همون خودمم خطاب به خودم دارم میگم) 
5 آذر 1402

سایه اینجاست

امتحان فیزیکمو دادم  امتحان ادبیات و شیمی مونده  و .... شعرم  در باورم نگنجد اینگونه زندگانی  تنهایی از جفایت  حسرت به زندگانی  از جنت سکوتم  سیبی بزرگ چیدم  من تا  ازل و یک روز  بس(زجر) درد ها چشیدم  این سیب سرخ گلگون  یارب ستان زدستم  کاین نفس پر هیا هو  بس کار داده دستم  ...
24 آبان 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد