آقا من نمیدونم موضوع چی بزارم ، همینجوری باشه😆😂
من اومدم دوباره
راجع چی بنویسم؟؟؟؟؟
همینجوری بدون موضوع 😆
خاطره دیشب :
من و مادرم داشتیم توی نت کارامونو انجام میدادیم (ترم شروع شده برای کلاسای درسی و...)
خواهرم گیر داده بازی کنیم ، بعد مامانم گفت وقت نداریم
دقیقا از ساعت ۹:۳۰ تا خود ۱۰:۱۵ که کارامون تموم بشه یکسره با آه میگفت هی خداا😐
آقا من هم آدرس وبلاگمو دادم به دوست قدیم از اون روز ول کن من نیست😐😐😐😐
گاهی اوقات یک فکر شیطانی میزنه به کله ام که آدرس اینجارو بدم به همون آدم اعصاب خوردکن 😁😁😏😏😏
یکریز فقط حرف میزنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی