دنیای سایه

امروز خیلی خستم یعنی به تمام معنا فهمیدم من نمیتونم ویولن بزنم فقط وقت هدر دادن بود،...... من حتی بلد نیستم ابتدایی ترین نت که آهنگ تولده رو بزنم ..... انگیزه ام رو از دست دادم به تمام وجود خسته شدم کاشکی بشه من یکروزی بتونم ماهر بشم همیشه حسرت اینو دارم مثل استادم بزنم کاش....... ...

var abzar = " "; اینروزها روزهای جالبی نیستند ولی خوب میگذرند 🍎 ...

وبلاگمو چرا اینجوری کردم😂 ...

بیاین دنیامونو رنگی تر بکنیم : شما دوست خوب من بیا روزی ۱ صفحه فقط ۱ صفحه یک مطالعه سطحی بکن دنیایی که آدماش عاشق کتاب باشن رنگی تره😉

خدا بیامرز پدربزرگم خیلی به چای سروقت اعتقاد داشت در یک ساعت معین از مغازش میومد خونه فقط به صرف چای این اواخر که دستاش میلرزید بازهم کتری سنگین رو می آورد که فقط به  بهونه ی یک لیوان چای دور هم باشیم الان میفهمم اولویت چای نبود چای فقط بهونه بود ، بهونه ای برای دیدار...... الان هروقت که برای خودم یک لیوان چای میریزم میرم تو فکر و غرق خاطرات پدربزرگم میشم دلم برای چای آقا جان تنگ شده شاید هم برای خود آقا جان ، چای یک بهانه است.... ...

گاه باید جهان را رها کرد و  بدون دغدغه های فکری فنجانی چای نوشید گاه باید در شرایط سخت  بیخیال دنیا شد و فنجانی چای بدور از مشکلات نوشید شاید همین فنجان چای کلید همه ی مشکلات دنیا باشد..... فقط جهان را به حال خود بگذار و فنجانی چای بنوش..... ...

من اومدم دوباره راجع چی بنویسم؟؟؟؟؟ همینجوری بدون موضوع 😆 خاطره دیشب : من و مادرم داشتیم توی نت کارامونو انجام میدادیم (ترم شروع شده برای کلاسای درسی و...) خواهرم گیر داده بازی کنیم ، بعد مامانم گفت وقت نداریم  دقیقا از ساعت ۹:۳۰ تا خود ۱۰:۱۵ که کارامون تموم بشه یکسره با آه میگفت هی خداا😐 آقا من هم آدرس وبلاگمو دادم به دوست قدیم از اون روز ول کن من نیست😐😐😐😐 گاهی اوقات یک فکر شیطانی میزنه به کله ام که آدرس اینجارو بدم به همون آدم اعصاب خوردکن 😁😁😏😏😏 یکریز فقط حرف میزنه ​​​​​ ...

خواهشا بگید چیکار کنم  کد درست نمیشه؟

من پاترهد نیستم  ...