آقا صائب چی میگه؟
گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما نارسایی باده ما را ز دوران مانع است گر حصاری در خم تن چون فلاطونیم ما چشمه کوثر نمی سازد دل ما را خنک تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما در وجود خاکسار ما به چشم کم مبین کز سویدا نقطه پرگار گردونیم ما چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنیم پیش طبع بی نیاز خویش مغبونیم ما ...
نویسنده :
سایه
20:59
یه اتفاق دردناک
امروز متوجه شدم دیگه نمیتونم مثل سابق متن و شعر های گیرا بنویسم !....💔💔
نویسنده :
سایه
14:47
اشتقاققققققق قاره ایی
اینک تورا چه شد کای سایه
کوشش نمیکنی پرّی نمیزنی ؟؟؟!! موصوووف صفت مسننند نهاااد مفعووووولللل فاعللللل فعل پیشوندیییی ندا ندا منادا منادا بی ادعا !!!! پ.ن مشخصه در حال خوندن ادبیاتم ...
نویسنده :
سایه
5:53
از کی مد شده به من بگید سحر ؟؟
والا به خدا من سایه ام پ.ن خواهر مهنا چرا همش بهم میگی سحر ؟؟؟
فلسطین
فلسطین زخم های پر حماسه فلطسین دست مردم های غاصب فلسطین نام او تا روز مهدی همین باشد نه اسرائیل عهدی !! فلسطین قلبه ی عاشق پرستان فلسطین خانه ی پر روح و ایمان فلسطین محفل مردان پر شور فلطسین خانه ی ایمان پر نور مرا با یک سوال پر حماسه گذاریدم بگوید این جوابم بجز فرزند مادر های انجا چه کس باشد به دنبال رهایی؟؟؟ رهایی تن مظلوم و خسته از این بد عهدی رویای واهی ؟؟ شاعر :ظهور
شعر جالبیه
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم بسیار درین بادیه شوریده برفتیم بسیار درین واقعه مردانه چخیدیم گه نعرهزنان معتکف صومعه بودیم گه رقصکنان گوشهٔ خمار گزیدیم کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم بر درج دل ماست یکی قفل گران سنگ در بند ازینیم که در بند کلیدیم از خون رحم چون به گو خاک فتادیم از طفل مزاجی همه انگشت مزیدیم چون شیر ز انگشت براهیم برآمد انگشت مزیدان چه که انگشت گزیدیم وامروز که بالغ شدگانیم به صورت یک پر بنماند ارچه به صد پر بپریدیم از دست فتادیم نه دیده نه چشیده زان باده که از جرعهٔ او ...
نویسنده :
سایه
12:58
روز حافظ
خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری) مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسیگوی ایرانی بود. بیشتر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ را از مهمترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسیزبانِ پس از خود میشناسند. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبانهای اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش...
روزهای گاهی سپید ، گاهی سیاه برای من ۲ پارت ۲۸
سایه با ناراحتی به کیتی و جو نگاه کرد و گفت کاش .یشد فقط یکم عاقل تر باشید ...به هر حال بلیط ها برای دو روز دیگه است .. هرکی نیاد ضرر کرده...و سپس از اتاق خارج شد و به قصد خواب به اتاقش در طبقه بالا رفت ... افکار زیادی به ذهنش هجوم برده بود سر انجام وقتی به نتیجه رسید که نمیتواند بخوابد ساعت از نیمه شب هم گذشته بود و همه اهالی انجا طبیعتا غرق به خواب بودن . سر انجام او از تختش بلند شد و شروع به قدم زدن در راهرو ها کرد و در ابتدا سایه به خوابگاه دختران A رفت تا سری به کتی بزند و وقتی مثل همیشه چهره غرق در خواب او با دهان باز دید ، لبخندی زد و مثل همیشه بالشت و پتویش را مرتب کرد و بوسه ای نثار پیشانی اش...