شعر سهراب سپهری
کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد سهراب؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ. مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر. شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد. بوی هجرت می آید: بالش من پر آواز پر چلچله هاست. صبح خواهد شد وبه اين كاسه ي آب آسمان هجرت خواهد كرد. بايد امشب بروم. من كه از باز ترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم حرفي از جنس زمان نشنيدم. هيچ چشمي،عاشقانه به زمين خيره نبود. كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد. هيچكس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي ...