دخترک به خیال خام و تباه خویش میپندارد اگر هوا ابری شود روز خوش شانسی است.. و چه سنگ دل آسمانی که ابر و باران را دریغ کرد تا دخترک .. تا ابد دلشکسته و متاثر بماند...
به خودم گاهی نیاز دارم خودم باشم خود عزیز زیبای مهربانم در خلا سرد روزگار غریبانه دستم را روی شانه های دردمندم بگذارم فارغ از هر غم فارغ از هرچیز در پاییزی که تنها از روی دلسردی هایش میشود فهمید ، بودنش را خودم را میخواهم هدیه بدهم بل خودم با خودم بخندم و غصه هایم را حل کنم خودم را بدهید... من میروم تا افق و کرانه ها ی آن دست دست خودم.. ۷/۳۰ فریاد تنها
نمی دانم چرا دیگر نباریده است بارانی بر این بام خاکی و درختان شهرمان نمیبارد باران به دستان خشک و زخمی کشاورز نمی بارد باران به صورتهای بی نشاط و خسته ی دانش آموزان نمی بارد باران که با صدایش اندکی نشاط در دلها جان بگیرد و جوانه بزند نمی دانم ، نمی دانم ......نمی دانم چرا باران نمیبارد نمی دانم چرا تب هوای گرم طاقت فرسا نمی شکند اما میدانم ، دلم لک زده برای سرما برای درس خواندن در هوای ابری برای بوی نشاط انگیز خاک نم خورده برای شب بارانی برای خبر بخواب امروز تعطیل است چیزهایی که گمان نمیکنم ...
این روزها خیلی عجیب شده .. خداردشکر من بهتر شدم ، الحمدلله اوضاع رو به رواله و دوباره همون جو دوستی بین ماها برقرار شده ! من و مادام (لقبشه😂) رابطمون خوب شده کم کم درسامو دارم بهتر میخونم دیگه کمتر کسیه که اذیت کنه ، باهم میخندیم ، باهم غصه میخوریم و با هم لذت میبریم ! امروز عربی نداشتیم ، والیبال بازی کردیم و من تا تونستم جیغ زدم ! اسممو برای تک نوازان مدرسه نوشتند ! مادربزرگم خونمونه و قراره برم والیبال دیروز هم کلی دوچرخه سواری بعد از ظهری کردم(خیلی خوب بود) تسلطم روی نت نوازیم بیشتر شده🙃🙃 خدایا اینو میدونم که میبینی بدون بابت تک تک لحظات اینروزها ازت اونقدر ممنونم که حد نداره از ته...
الان خیلی خوشحالم جو اینجا یکمی خلوت شده ..همه درگیر درس (منم به اندازه خویش تو درسام هستم ولی هرکس زندگیش یجوره!) راحتتر میشه خاطرات رو نوشت ، برای خودش🙂