وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

شاعر زمان برای همیشه و همواره تا ابد

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

ادامش😢😅

هیچی من اومدم و هنوز رد گواش رو لباسم پیداس فردا امتحان قرآن داریم  امروز فیزیک و ریاضی و ادبیات داشتیم  (معاونمون دبیر انشا هست که فوق العاده باحاله) مدرسه بهمون حلیم داد❤ دیگه ... بزارید از کلاس بگم  یکی بهم بگه من سلبریتی شدم😦 چون کل مدرسه منو میشناسن😂😂😂 دیگه هیجی ندارم و از همین تریبون میگم ملیکا نکات فیزیک رو بفرست خواهرم🙄🙄💔 ❤
28 فروردين 1401

هیچی

این رو همین الان نوشتم ❤ خب یه پلنر گرفتم که به کاراش عمل نکنم  عکسا و سفرنامه رو قراره خرداد بزارم 🤣 هیچی دیگه  از دیروز بگم  امتحان ریاضی داشتیم و من سر کلاس یه جیغ خیلی اساسی زدم فکر کنم معلم دل پاره کرد😐(خدایی خیلی شرمنده شدم بعدا برم ازش عدر خواهی کنم ) جمعه تولد نیکا جونی عزیزم یه آرمی درجه یک که بایساش معلوم نیست بوده❤❤🌹🌹 راجع هستی خانم ( بله شما ) دوست داشتم چیزی بنویسم ولی ایشون حوصله بنده رو نداره 😍😍😅 امروز خودمو با گواش تبدیل به مداد رنگی کردم🌹😍😍👌🏻👌🏻🙄💔 یکی بهم گفت چند ساختمون رنگ کردی 🙄💔💔 وایی خاک بر سرم الان یادم اومد بارونه و من لباسام رو بنده😦😦😦 من برم 👋🏻 ...
28 فروردين 1401

اتفاقات اخیر

سلام خوبید؟ اینروزها تمرین صبر و مقاومته ولی از نظر من اصلا اینطور نیست  چشمام داره میسوزه از بی خوابی😩 از روز دوشنبه شروع کنم .... امتحانات شروع شده بود ... ساعت آخر والیبال بازی کردیم موقع یار کشی من قهر کردم رفتم😐💔خودم از حرکتی که زدم خندم گرفت😐 باز اومدم رفتم گروه آرمیتا اینا که قوی تریم .. باز مثل همیشه کلاس دیگه هم اومدن (دبیرشون نیومده بود ) یکی از حرفه ای هاشون میخواست بیاد تو گروه ما که دبیرمون نزاشت😐💔 گفت تو بری اون یکیا هیچ شانسی ندارند 💔💔🥲 ولی اون کوتاه نیومد دوست دیگشو آورد گروه ما 🙂 من مثل همیشه کج میزدم 😂 کلی بهتر از عتیقه خان بود (یکی از بچه های اون گروه که اصلا بازیش یه فیلم طنزه) هر بار زد...
24 فروردين 1401

تولد قمری باحال و ترین و قشنگ ترين اتفاق زندگیم

غارتگر جانم گاهی روح و جانم را غارت کردی همراه وسایلم😛😐 اما بدان  با همه ی بدی هایت ، وقتی چشمم به موهایی درهم وزوزی و چشمان معصومت 🥺و حتی قیافه ی خنده دارت موقعی که بالاجبار موهایت را دو گوشی کردم🤣👌🏻 ، مرگی که امروز نثارم کردی😐 وهزاران دلیل دیگر..😍😍 می فهمم بیشتر از همیشه به وجودت نیاز دارم ...🙂🙂 دوستت دارم غارتگر جانم اما لطفا کمی آدم تر باش😛😛😛🙄 راستی  لطفا دیگر با پتو روی سرم نپر🙄🙄 ...
19 فروردين 1401

روزهای گاهی سپید ، گاهی سیاه برای من پارت ۱۸

سایه گفت : _چرا .... چرا تو ما رو داری ! تو ایزابل رو داری ، امیلیا رو داری ، خانم اسمیتلینک رو داری ، تو رابینو داری ... شاید باورت نشه ولی حمایت پدر منو هم داری ! کتی بریده بریده گفت : _منظورت از پدرت چیه ؟ سایه گفت : _ توی کریسمس راجع تو و اینکه چقدر دوست داری بری کالج و از اونجا بری دانشگاه صحبت کردم ، پدرم قول داد یکاری بکنه برات تا بتونی بری اونجا ، فعلا گفته من شنبه میام نیویورک برای یه کار اداری ، مگه تا روز یکشنبه مهلت ثبت نام نیست ؟ کیای بغضش را فرو خورد و با چشمان درخشانش هزاران بار از فرشته ی نجاتش ، سایه تشکر کرد...
17 فروردين 1401